چگونه در یک چشم بههم زدن احساسات دگرگون میشود، نفرت جای عشق را میگیرد و بنای آرزوها درهم میریزد؟ هنگامی که احساس شخصی دگرگون میشود، زندگی سایر شخصیتها نیز دچار زلزله و آتشفشان میشود. اریک ـ امانوئل اشمیت در این نمایشنامه باردیگر به تحلیل احساسات و روابط انسانها میپردازد و با قلم شیرینش ما را به تفکر و تحسین وامیدارد.
نمایشنامه عشق لرزه اثر اریک امانوئل اشمیت
خانم پومره: میمونه روباهها! آره! مردم زیاد فکرش رو نمیکنن ولی هیچ بعید نیست که یک روباهی یک هو از باغی بپره بیرون و ساق پای چپش رو گاز بگیره! شاید هم پای راستش رو! دیان: (او هم با طنز به بازی ادامه میدهد.) آره حق با توئه آدمها زیاد به این موضوع فکر نمیکنن. خانم پومره: در این صورت وقتی بر میگرده زخمیه، چشمهاش از حدقه در اومده… دیان:… آب دهنش سرازیره… خانم پومره:… تبداره… دیان:… مبتلا شده… خانم پومره:… و بیماریش مسریه… و من هم مبتلا میشم و هر دو میمیریم. در نتیجه همه چیز بر وفق مراده. خانم پومره: همه چیز بر وفق مراده! من هم حتا قلک بازنشستگیم رو میشکنم تا براتون گل داوودی بیارم. (آه میکشد.) وای دیان هیچوقت فکرش رو هم نمیکردم که دخترم رو خوشبخت ببینم. آدم از خوشی قند تودلش آب میشه. دیان: (غرغر کنان) مامان… خانم پومره: چرا دیگه. تویی که انقدر جدی بودی، تمام فکر و ذکرت دَرست بود، کنکورهات بود، شغل سیاسیت بود؛ تویی که در مجلس مسئول رسیدگی به امور زنان هستی، تویی که در زندگی زناشویی قبلیت بدآوردی… دیان: مامان، خواهش میکنم، لازم نیست زندگیم رو برام تعریف کنی. خانم پومره: اما من عاشق اینم که زندگیت رو تعریف کنم! همینکه چشمت رو دور میبینم انقدر از تو حرف میزنم که سر همه رو درد میارم. دیان: خب حالا که اینجام جلوی خودتو بگیر. خانم پومره: (دستانش را به هم میزند.) خلاصه شاهنامه اولش خوشه، دخترم که هیچ اهل عشق و عاشقی نبود حالا دیگه بیا و ببین که یک دل داده و صد دل گرفته… دیان: (ناخواسته مردد است.) چه حرفها! یک دل داده و صد دل…