یکی از داستانهای کوتاه ویلیام فاکنر که در هر خوانش، ایدههای تازهیی به ذهن خواننده متبادر میکند، داستان «سپتامبر بیباران» است که به نام «سپتامبر خشک» هم ترجمه شده است. این داستان کوتاه از پنج بخش تشکیل شده است، اما به دلیل نوع روایت و فرم اجرای کار گویی متنی است بدون فاصله و مکث و سکته.
شایع شده است که پیردختری به نام دوشیزه «مینی» که احدی از مردها به او توجه نشان نمیدهد، مورد اهانت واقع شده است. اینکه فرد متعارض چه به او گفته است یا با او چه کرده است، در پرده ابهام است و هیچ کس چیزی نمیداند. خودش هم به «عمد» چیزی نمیگوید و فقط با چهره یک مظلوم و نگاهی مظلومانهتر، میخواهد به زبان بیزبانی به همه بگوید که موضوع از آن چیزی که بر سر زبانهاست، فاجعه آمیزتر است…